8

مونا سیمپسون:
آیا شخصیت هایتان سعی میکنند کاری بکنند که اهمیت داشته باشد؟
ریموند کارور:
گمانم سعی میکنند. اما سعی کردن و موفق شدن دو موضوع مختلف است. در بعضی زندگیها آدمها موفق میشوند و به نظر من وقتی اینطوری است خیلی عالی است. در زندگیهای دیگر مردم موفق نمیشوند کاری را که سعی میکنند انجام دهند کارهایی که خیلی دلشان میخواهد انجام دهند.کارهای کوچک و بزرگی که پشتوانه زندگی است. بدیهی است که این زندگی ها آنقدر حقانیت دارند که بشود درباه شان نوشت،زندگی آدمهایی که موفق نمی شوند.بخش اعظم تجربه ی من،چه مستقیم و چه غیر مستقیم،در رده دوم جای دارد.گمانم اغلب شخصیتها دوست دارند که اعمالشان جوری به حساب بیاید.اما در عین حال به مرحله ای رسیده اند-همانطور که خیلی از ادمها میرسند-که میدانند چنین نیست. دیگر از چیزی به چیزی نمی انجامد. چیزهایی که زمانی فکر میکردند مهم است یا حتی ارزش جانفشانی دارد دیگر پشیزی نمی ارزند. زندگی آنها طوری شده که دیگر در آن راحت نیستند،زندگی ای که شاهد از هم پاشیدنش هستند. دوست دارند سروسامانی به اوضاع بدهند،اما نمی توانند. و معمولا به گمان من این را میدانند و بعد از آن هم دیگر تا حدی کار میکنند که از دستشان بر می آید.

 

از مقدمه ی کتاب "کلیسای جامع" ِ ریموند کارور


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها