خیلی خوب خاطرم نیست که دقیقا حوالی چه روز و تاریخی بود. شب توی جاده بودیم. دیروقت بود. آهنگ Parting مونو رو گوش میدادم و کم کم چشمام داشت روی هم میرفت. نفهمیدم کی خوابم برد ولی انگار که هزار سال خوابیدم! و تا چشمامو باز کردم واسه یه لحظه حس کردم دارم خودم رو از بیرون نگاه میکنم. خودمو از بیرون دیدم. از پشت پنجره ماشین که خیره شده بودم به خودم که خواب بودم.!! فقط برای یک لحظه.

روزهایی هست که حس میکنم همه چیز قبلا اتفاق افتاده و صرفا یک روای هستم. تصور کنید که زندگی یک تئاتره و شما یک تماشاگرید. روزهایی مثل امروز که حس میکنم همه چیز در روزگاران گذشته اتفاق افتاده و همه چیز یک خاطره است که من دارم بیاد میارم.

 

Parting : a place or point where a division or separation occurs.

 

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها