4

فکر میکنم اینکه من قصدی داشته باشم،یک اشتیاق یا فکری،اینکه بخواهم چیزی را به کسی بگویم و اینکه بخواهم دست بکشم روی احساسات کسی و لمسش کنم،دانستن اینکه فیلم بهم کمک میکند،خیالم را آسوده میکند.ولی اگر هیچ چیزی برای گفتن نداشته باشم و فقط بخواهم فیلم بسازم،فیلم نمیسازم.برای من این مهمترین چیز است.اینکه جسارت داشته باشم و اگر حس میکنم چیزی برای گفتن ندارم،فیلم نسازم.

 فیلم ِماجرای آنتونیونی فیلم آشفته ای است.اوهیچ ایده ای از اینکه دوربین را کجا بکارد نداشته‌. پول نداشته و بازیگرها ترکش کرده بودند.فکر میکنم تمام وقت با مشکلات بزرگی سروکار داشته.ولی میخواسته به ما راجع به تنهایی بشر چیزی بگوید.من میتوانم این فیلم را بارها و بارها ببینم.و نمیدانم چه چیزی بیشتر ازهمه من را تحت تاثیر قرار میدهد،چطور موفق میشود بدون اینکه چگونگی اش را بداند،اینکار را انجام بدهد.این خیلی مهم است،ازهمه چیز مهم تر است.شما باید چیزی برای گفتن داشته باشید،که بخواهید به گوش دیگران برسانید.فیلم سازی یک جور مسئولیت است.من اینطور فکر میکنم.

-برگمـان

از کتاب رو در رو با اینگمار برگمان(گفت و گو درباره فیلم|موسسه آمریکن فیلم|1975)

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها